فندق شیطون مامان
یاسینم این روزها اونقدر شیطون شدی و با رورویک این ور اون ور
میری که مامان بس کی دنبالت می کنه چند کیلو لاغر شده ....
قربون شیطونیات برم اما مامان جون خیلی کارهای خطرناک می کنی
اونروز سیم تلفن رو کشیدی گوشی از روی اپن افتاد رو سرت و کلی
گریه کردی ....میری آباژور رو خم می کنی کم می مونه بیفته روت...
گلدون گلهای شیشه ای رو هل میدی می اندازی....رومیزی ها رو
می کشی و هر چی روی میزه وارونه می کنی زمین....خلاصه منم
تا جایی که ممکنه وسایلی رو که برات خطر داره از خونه جمع کردم.
اما مامان جون اصلا دوست نداری چهار دست و پا بری تو این مورد خیلی
تنبلی
فندق مامان اونقدر شیرین کاری می کنی که وقتی می خوابی مامان
بابا دلشون برات تنگ میشه.
الان سه ماهه که آب دهنت همینطور سرازیره ولی از دندون خبری
نیست فکر کنم به پسر عموت محمدصدرا بردی که تو ١٣ ماهگی
دندون در آورد.