ياسينياسين، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

یاسین میوه عشق مامان و بابا

پسرک تب دار من

1392/6/18 0:19
نویسنده : زهره
556 بازدید
اشتراک گذاری

جیگر طلای خونمون مریض شدهابرو

 

پسرم آخرین روز ماه رمضون پسر عمه های مامانی

 

با خوانواده هاشون از زادگاه حاج بابا مهمون اومدن خونشون

 

و یک هفته ای که با هم بودیم از بهترین روزهای تابستون

 

بود.هر روزباجمع شلوغ خانواده حاج بابا که بامهمونا

 

می شدیم ٢٨نفر می رفتیم گردش .

 

 

آخر هفته هم من و تو و باباجون و عزیزجون همراه

 

مهمونها راهی سرعین شدیم و یک شب موندیم اونجا

 

فردای اون روز هم تا اردبیل همراه مهمونها بودیم و از

 

اونجا ما به مقصد کلیبر و مهمونها به مقصد اردبیل از

از هم جدا شدیم.

 

اما تو مثل همیشه نقل و نبات و شیکر و عسل محفلمون

 

بودی وهمش با خنده های شیرینت دل می بردی.بغل

 

 

ولی فکر می کنم شبی که موندیم کلیبر تو سرما خوردی

 

چون اونجا هوا خیلی سرد بود.

 

دوبار بردیمت دکتر چون تبت پایین نمیومد.دوشب من بابا

 

 

نیم ساعت به نیم ساعت نوبتی پاشویت می کردیم.

 

شب اول وقتی تب سنج درجه ٤٠ رو رد کرد خاموشش

 

کردم پاشویت می کردم و گریه می کردم و به خودم لعنت

 

 

می فرستادم که هوای مسافرت زده بود به سرمناراحت

 

 

بابا جون هم می گفت

 

دنیافقط بچه تو تب می کنه؟اما دل من وقتی گرمای تنت رو 

 

می دید ریش می شد گریه

 

خدا رو شکر الان حالت خیلی خوبه....ماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان شیوا
13 شهریور 92 0:52
خدا بد نده یاسین جونم.بلا دور باشه ازت خاله.زهره جون شایدم به خاطر دندون باشه ها
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
13 شهریور 92 18:00
_______(¯`:´¯) _____ (¯ `•✦.•´¯) _____ (_.•´/|\`•._) _______ (_.:._)__(¯`:´¯) __(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.✦.•´¯) (¯ `•✦.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._) (_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶ __(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶ ____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶ _____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ______(¯ `.✦.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶ ______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶ _______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶ ¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•✦.•´¯)¶¶¶ ¶¶¶(¯ `.✦.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶ ¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ (_.:._)¶¶ ¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶ ______¶¶¶¶¶(¯ `•.✦.•´¯)¶¶ ¶¶¶ ____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶ ___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶ ___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶ _¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶ -_____--------_¶¶¶¶¶¶¶¶¶ -----_____---_¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ----____-----_¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ___|___|___|_____|___|___|___|___ __|___|___|____|___|___|____|__|__ ___|___|___|____|___|___|_|__|___|_ __|___|___|____|___|___|___|___|__ سلام خاله جونم ... من واقعا شرمندم ک خیلی دیر بهت سر میزنم. مطمئنم مامانی درکم میکنه ... آخه مامانا میدونن این روزا با ی نینی از نوع پسمل و شیطون چی ب روزمون میاد... این گلهارو هم واسه اینکه از دلت در بیارم برات آوردم... مطالبی ک قبلا نخونده بودم رو خوندم... دندونتم مبارک باشه خاله همیشه ب گردش بوووووووووووووس
مریم مامان ارمیا
21 شهریور 92 4:56
خدا رو شکر که یاسین جونی خوبه. ایشالله همیشه سالم باشه و دیگه هیچوقت مریض نشه،الان میفهمم هیچ چیزی جز اذیت شدن بچه آدم نمیتونه یه مادر و از پا در بیاره ایشالله همیشه خوش باشه
آرتین نابغه کوچک
16 مهر 92 0:48
کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید دوست جونم روزت مبارک
مامان مهساجون و معین جون
16 مهر 92 17:06
نگران نباش مامانی حتما مال دندوناشه ایشاله زودی خوب میشه یاسین جونم روزت مبارک
شیما مامان شاهین کوچولو
19 مهر 92 14:42
مامانی کلیبر کجا میشه؟
فرناز خاله آرسن جون
23 دی 92 20:51
سلام ممنون گلم بابت پیامت اخه من فکر کردم دیگه اپ نمیکنین واسه اون حذفتون کردم باز ادد میکنم به دل نگیرین تورو خدا یاسین جونم ببوسین از طرف من و زود زود اپ کنین تا ما هم عکسهای گلپسری رو ببینیم