یاسینم روز سالگرد ازدواج مامان و باباش به دنیا اومد...
پسر عزیزم خواست بهترین هدیه ای باشه برای سومین سالروز ازدواج مامان و باباش این اتفاق کاملا اورژانسی ساعت ٩ شب ٨ آبان با زایمان سزارین رخ داد.سه روز بعد یاسین به خاطر زردی دوشب توی بیمارستان بستری شد... دوستای عزیزم خاله جونای یاسین از خلاصه نویسیم گلایه نکنید باور کنین این ٦ روز اونقدر متفاوت تر از تمام روزهای زندگیم گذشته و بهترین و بدترین لحظات زندگیم رو تجربه کردم و اونقدر سرم شلوغ بوده و مهمون داشتیم که اصلا وقت نکردم حتی استراحت کنم چه برسه به اینکه بیام نت و... خلاصه قول میدم اولین فرصتی که پیش اومد بیام و براتون از پسر سفید چشم و ابرو مشکیم بگم... دوستتون دارم.... اینجا هم نور چراغ اذیتش کرده ...