پسرم عسلم
جیگر مامان دیگه اونقدر بزرگ شدی که راه رفتن همراه باتو برام با نفس زدنهای مکرر همراه
شده.هرچند مامانت دست از خرید و بیرون رفتن بر نمی داره.
بار آخر که با عزیز رفتیم دکتر خانوم دکتر کلی از من و عملکردهام و انظباطم وحرف گوش کن
بودنم پیش عزیز تعریف کرد و من کلی ذوق مرگ شدمدیروز هم که جمعه بود بابایی خونه بود
و کلی بهم کمک کرد هرچند چیدمان اتاقت هنوز تموم نشده..اما قول میدم قبل از اینکه بیای
همه چیز عالی چیده شده باشه..
الان ما توی هفته ی ٣٤ هستیم و تو با حرکتهای نمایشیت همچنان مارو هیجان زده می کنی
من و بابا حدس می زنیم پسر شیطونی بشی.
شنبه ی بعد وقت سونو دارم از دکتر می خوام ازت یه عکس رنگیه خوشگل بگیره ببینیم
پسر نازمون شبیه کدوم یکیمونه هر چند من که دوست دارم عین بابایی باشی.
دوستت دارم یاسین عزیزم..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی