دیدن نی نی بدون بابایی
عزیز دل مامان یاسین جونم دیشب بابایی با دایی جون رفتن سفر کاری هرچند خیلی زود برمی گردن ولی من از اینکه امروز بدون بابایی مجبورم برم سونو دلم گرفته دلم می خواست مثل همیشه باهم بریم و پسر گلمون رو ببینیم اما این بار نشد و من با عزیز میرم. می دونم توهم مثل من دلت برا بابا تنگ شده چون دیشب بدون اینکه برات قرآن بخونه خوابیدی. اما این بار که رفته سفر من آروم ترم چون تو توی دلمی و زیاد احساس تنهایی نمی کنم. پسر گلم بهم می گفتن ماه هشتم و نهم نی نی ها تو شکم مامانشون کمتر تکون می خورن چون جاشون تنگ میشه اما ماشالله تو همش درحال حرکتی. عزیزکم اینروزها کمی سرما خوردم و همش نگران اینم که خدای ناکرده روی تو اثری نداشته باشه.پریر...